آنچه دارای عمق و گودی باشد مانند بشقاب یا ظرف دیگر، آنچه دارای پایه باشد مانند جام و پیاله داغداغان، از درختان جنگلی با برگ های بیضی و دندانه دار و نوک تیز، گل های سبز رنگ و میوۀ ریز و آبدار به رنگ خاکی یا کبود که در نواحی شمالی ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، از ریشه و پوست آن مادۀ زرد رنگی گرفته می شود و از دانۀ آن هم روغن می گیرند، برگ و ریشۀ آن در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار می رفته، تاغوت، تا، ته، تی، تادار، تادانه، تی گیله، تایله، تاه، دغدغان
آنچه دارای عمق و گودی باشد مانندِ بشقاب یا ظرف دیگر، آنچه دارای پایه باشد مانندِ جام و پیاله داغداغان، از درختان جنگلی با برگ های بیضی و دندانه دار و نوک تیز، گل های سبز رنگ و میوۀ ریز و آبدار به رنگ خاکی یا کبود که در نواحی شمالی ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، از ریشه و پوست آن مادۀ زرد رنگی گرفته می شود و از دانۀ آن هم روغن می گیرند، برگ و ریشۀ آن در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار می رفته، تاغوت، تا، تَه، تی، تادار، تادانه، تی گیلَه، تایلَه، تاه، دِغدِغان
آماده ومهیا بودن. آمادۀ کاری یا خدمتی بودن: نه من کودکم گر تو هستی جوان به کشتی کمر بسته دارم میان. فردوسی. کمر بسته دارد به فرمان دیو به گردون بر، از دست جورش غریو. سعدی (بوستان)
آماده ومهیا بودن. آمادۀ کاری یا خدمتی بودن: نه من کودکم گر تو هستی جوان به کشتی کمر بسته دارم میان. فردوسی. کمر بسته دارد به فرمان دیو به گردون بر، از دست جورش غریو. سعدی (بوستان)
چراغ ته دامان. بمعنی چراغ زیر دامان است. چراغ روشنی که برای محفوظ ماندن از باد زیر دامن گیرند: دل که در رهگذر باد حوادث شمعی است چون چراغ ته دامن شود از خاموشی. صائب (از آنندراج). رجوع به چراغ زیر دامن شود
چراغ ته دامان. بمعنی چراغ زیر دامان است. چراغ روشنی که برای محفوظ ماندن از باد زیر دامن گیرند: دل که در رهگذر باد حوادث شمعی است چون چراغ ته دامن شود از خاموشی. صائب (از آنندراج). رجوع به چراغ زیر دامن شود
مبارک داشتن. میمون داشتن. تبرک گرفتن. تیمن داشتن: کارش از خجسته داشتن کرم بدان بزرگی شد تا اردشیر بحیلت آن کرم را بکشت و از آن پس توانست... (مجمل التواریخ و القصص)
مبارک داشتن. میمون داشتن. تبرک گرفتن. تیمن داشتن: کارش از خجسته داشتن کرم بدان بزرگی شد تا اردشیر بحیلت آن کرم را بکشت و از آن پس توانست... (مجمل التواریخ و القصص)
تحت القوه و تحت الماء و تحت الشراب نیز گویند. و چیزی اندک که بدان ناشتا بشکنند. (آنندراج) : زهر مار است باده در ناهار ته پا تا نباشد آب مخور. باقر کاشی (از آنندراج). بده باده کآن هست اصل معاش ته پا اگر هم نباشد مباش. ؟ (ایضاً)
تحت القوه و تحت الماء و تحت الشراب نیز گویند. و چیزی اندک که بدان ناشتا بشکنند. (آنندراج) : زهر مار است باده در ناهار ته پا تا نباشد آب مخور. باقر کاشی (از آنندراج). بده باده کآن هست اصل معاش ته پا اگر هم نباشد مباش. ؟ (ایضاً)
درون دل. (ناظم الاطباء). - از ته دل، از صمیم قلب. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : تبعیت کردم به سید خود... از روی اعتقاد و از ته دل. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315). در روزگار حسن سلوک تو اهل نظم صائب شدند از ته دل مهربان هم. صائب
درون دل. (ناظم الاطباء). - از ته دل، از صمیم قلب. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : تبعیت کردم به سید خود... از روی اعتقاد و از ته دل. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315). در روزگار حسن سلوک تو اهل نظم صائب شدند از ته دل مهربان هم. صائب